از فروغِ عشقِ رویت گشته روشن قلب و
جانمغیرِ نامِ نامیت نامی نیاید بر زبانمچهرهات تابنده شد در آسمانِ خاطرِ مننور میبخشد رُخِ ماهِ مُنیرت در نهانمتکیه بر تختِ ولایت دادهای، ای رهبرِ دلنور میبخشی به قلب و روح و جان، ای
جانِ جانمدر وجودِ مستعد بخشی اثر ای مظهرِ حقمنبعِ فیض و عطائی دلنوازِ دلستانمهر سخن کز دل برآید وصفِ رویت را بگویدمدحِ رخسارِ تو باشد مطلعِ شعرِ روانمصابرم در وادی آوارگی آواره باشمرحمکن بر من که مجنوندل اسیر و ناتوانمبرچسبها: کاروان شعر, غزل شماره ۵۳۹ صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 159 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 22:37